من از کودکی به ریاضیات و محاسبات علاقه مند بودم. بخشی از این علاقه شاید به واسطه شغل پدرم که حسابدار بودند حاصل شده بود. به هر حال این باعث شده بود تا در دوران مدرسه همیشه مورد تشویق دوستان و معلم ها قرار بگیرم و بارها به عنوان نماینده مدرسه در مسابقات علمی و المپیادهای دانش آموزی مختلف شرکت کنم. خانواده هم البته در این حین کم نقش نبودند و من را در این مسیر به جلو سوق می دادند. وقتی در مقطع راهنمایی بودم، دروس ریاضیات دبیرستان را از دائی ام که معلم ریاضی بود یاد می گرفتم. وقتی دبیرستانی بودم، کلاس های ریاضی دانشگاه لرستان را شرکت می کردم.
بعدها در دوران تحصیل در دانشگاه، رشته مهندسی عمران را شروع کردم. گرچه مفاهیم مهندسی ترکیبی از کارهای عملی و مفاهیم محاسباتی بود، اما همیشه بخش های مرتبط با ریاضیات را بیشتر می پسندیدم. اختصاصا علاقه ام را در آمار و محاسبات عددی پیدا کردم و این مباحث را با پشتکار بیشتری پیگیری می کردم. این بعدا باعث شد که در کلاس های حل تمرین سعی کنم هر درسی که یادگیریش سخت تر و چالشی تر بود را با دانشجوهای سال پائینی تمرین کنم. بازخورد بچه ها عالی بود. اینکه مباحث سخت را به ساده ترین شکل یاد می گرفتند به من روحیه مضاعف می داد. اینکه دانسته های من مورد استقبال بقیه قرار می گرفت من را به سمت تدریس حرفه ای تر سوق داد. بعدها که برای تحصیل در مقطع دکتری به چین رفتم، فرصت بسیار مناسب تری حاصل شد که روش های آماری و بعدها روش های یادگیری ماشین در حوزه مهندسی عمران را عمیق تر پیگیری کنم. پشتیبانی خوب دانشگاه های چینی از این ایده ها فرصت شد تا کارهای پژوهشی و مقالات بسیار خوبی در زمینه هوش مصنوعی و روش های احتمالاتی در مجلات مختلف چاپ شود. این نتایج این احساس را در من شکل داد که به تدریس و پژوهش به عنوان شغل مورد علاقه ام در آینده نگاه جدی تری کنم. از این بابت تحصیلاتم را در مقطع پسادکتری در دانشگاه تونگجی در چین و بعد در دانشگاه صنعتی شریف در ایران پیگیری نمودم.
آنچه که من در این دو دهه کار تحصیلی و پژوهشی فراگرفتم را شاید بتوان در چند جمله خلاصه نمود. تقریبا هر آنچه که در حیطه مهندسی به آن پرداخته می شود همراه عدم قطعیت است. شاید هیچ پدیده ای در اطراف ما نباشد که بتوانیم ادعا کنیم یقین کامل نسبت به جزئیات آن داریم. از این بابت عینک احتمالاتی بر چشم زدن شاید نگاهی منطقی تر و برخوردی مناسب تر را برای ما ممکن سازد. از طرف دیگر توانایی های ما در مدلسازی فیزیک مسائل واقعی بسیار محدود است. توانمند کردن ماشین با هوش مصنوعی ما را آنچنان قوی می سازد که بتوانیم ظرفیت تحلیل وقایعی را که حتی فیزیک پشت آنها را نمی دانیم هم بدست آوریم. از این بابت ترکیب این دو روش یعنی "هوش مصنوعی احتمالاتی" تا اینجا شاکله کارهای بنده در حیطه مهندسی بوده است.
من فلسفه خلقت را با ایمان به اینکه "خدا هرگز تاس نمی اندازد" قبول دارم. اما این را هم پذیرفته ام که در جایی که علم ما نسبت به جهان پیرامون محدود است، باید به جای قطعیت از احتمال سخن گفت و به جای شناخت دقیق از شناخت نسبی هم استفاده نمود.