دانشگاه لیکهد تجربه‌ای تازه برای من بود. پیش از پیوستن به این دانشگاه، تجربه زندگی در آمریکای شمالی را نداشتم. هرچند با همکاران و دوستانی در دانشگاه‌های کانادایی ارتباط داشتم، اما خودم شخصاً این تجربه را از نزدیک نداشتم و تصویر روشنی از آن در ذهنم نبود.
خاطرم هست چند روز مانده به سال نو میلادی بود که پروازم در فرودگاه تورنتو به زمین نشست. دوازده ساعت پرواز از استانبول تا تورنتو، رمقی در من باقی نگذاشته بود. با خستگی فراوان از هواپیما پیاده شدم و راهروی نسبتاً طولانی را طی کردم تا به گیت خروجی برسم. سبک کاری کانادا به این صورت بود که مسافران در بدو ورود، در فرودگاه وارد فرآیند صدور مجوز کار می‌شدند و پس از دریافت آن، اجازه ورود به کشور پیدا می‌کردند. این روند نیز ساعتی از وقت من را در فرودگاه گرفت تا سرانجام توانستم از گیت عبور کنم. پس از این مرحله و چند ساعت انتظار، سوار پرواز بعدی به مقصد Thunder Bay شدم. پس از حدود یک ساعت و نیم پرواز، بالاخره به شهری که قرار بود محل اقامتم باشد رسیدم. از فرودگاه که بیرون آمدم، تاکسی گرفتم و راهی اتاقی شدم که پیش‌تر در Airbnb رزرو کرده بودم.

همیشه اولین مسیرهایی که از شهر محل زندگی‌ام می‌بینم، در خاطرم می‌ماند. هوای سرد، خانه‌های بزرگ چوبی، خیابان‌های پهن و خودروهای عمدتاً بزرگ‌جثه و حجیم، تصویری کاملاً متفاوت از آنچه در چین و کشورهای دیگر دیده بودم، در ذهنم نقش بست. حدود نیم ساعت در مسیر بودیم تا به محل اقامتم رسیدم. باز کردن درِ ساختمان با یک سیستم رمز عبور انجام می‌شد که باید اطلاعات آن را از وب‌سایت دریافت می‌کردم. به این معنا که خبری از میز پذیرش یا محل تحویل گرفتن کلید اتاق نبود. همین موضوع نزدیک به یک ساعت وقت من را گرفت تا بالاخره روش استفاده از آن را یاد گرفتم. هوای سرد و خستگی راه، هرچند توانم را گرفته بود، اما وقتی وارد اتاق گرم شدم، پس از باز کردن ساک و دراز کشیدن روی تخت کنار پنجره کوچک مشرف به خیابان، حس خوشایندی پیدا کردم که خستگی سفر را از تنم بیرون برد. آن شب خوابی عمیق کردم و فردای آن روز پس از صرف صبحانه، تصمیم گرفتم به سمت دانشگاه بروم. ساعت حدود ۸ صبح بود اما هوا همچنان تاریک بود؛ نزدیک به ۹ صبح آسمان به‌آرامی روشن می‌شد. این تفاوت جغرافیایی برایم جذاب بود. مسیر محل اقامت تا دانشگاه را پیاده طی کردم تا هم سبک زندگی مردم را بهتر ببینم و هم مسیر را در ذهنم بسپارم.
علاوه بر من، دوستان ایرانی دیگری نیز در دانشگاه مشغول به کار یا تحصیل بودند. در گروه ما یک دوست چینی به نام آقای وانگ هم حضور داشت. برای پیدا کردن دانشکده و دفتر استاد، به او پیام دادم. از آنجا که پیش‌تر در چین زبان چینی را آموخته بودم، تصمیم گرفتم پیام را به زبان مادری او بنویسم. برای یک فرد چینی، دیدن اینکه یک غیرچینی به زبان مادری‌اش صحبت می‌کند، بسیار جالب و دلنشین است. همین پیام کوتاه باعث شد وانگ به یکی از صمیمی‌ترین دوستان من در آنجا تبدیل شود. او برای استقبال از من به درِ دانشگاه آمد و مرا تا داخل همراهی کرد. دانشکده، دفتر اساتید، سالن اجتماعات، سلف غذاخوری و دیگر بخش‌های دانشگاه را یک‌به‌یک به من نشان داد. سپس همراه وانگ به دفتر استاد میزبانم، آقای دکتر دِنگ، رفتیم. ایشان که اصالتاً چینی بودند، فرصت خوبی فراهم شد تا کمی به زبان چینی گفت‌وگو کنیم و بدین ترتیب، آغاز یک رابطه دانشگاهی خوب رقم خورد.

روایت روزهای اول​​​​​​​

درس و پژوهش در لیکهد

استاد میزبانم، آقای دِنگ، برای استقرار در دانشگاه دو گزینه پیش رویم گذاشت: یک اتاق تک‌نفره در یکی از ساختمان‌های کنار دانشکده یا یک فضای کاری مشترک در اتاق بزرگی داخل دانشکده، در کنار دیگر دانشجویان گروه. من با اطمینان گزینه دوم را انتخاب کردم، چراکه پیش‌تر تجربه کرده بودم که هم‌اتاق بودن و کار کردن در کنار هم‌دانشگاهی‌ها چه مزایای ارزشمندی دارد. این کار نه‌تنها آدم را از تنهایی بیرون می‌آورد و فرآیند آشنایی و جاافتادن در محیط جدید را آسان‌تر می‌کند، بلکه می‌تواند آغازگر پژوهش‌های مشترک و تبادل ایده‌های علمی باشد. خوشحالم که انتخابم درست بود؛ در طول اقامتم در کانادا، هرگاه پرسشی برایم پیش می‌آمد، آن را با هم‌اتاقی‌هایم در میان می‌گذاشتم و از تجربه‌های پیشین آن‌ها برای پیشبرد امور دانشگاهی‌ام بهره می‌بردم.
دوست چینی‌ام، آقای وانگ، برای یک فرصت مطالعاتی به کانادا آمده بود و به‌تدریج آماده بازگشت به چین می‌شد؛ واقعاً حیف بود که مدت حضورش کوتاه بود. با این حال، در همین زمان کوتاه آشنایی، کمک‌های ارزشمندی به من کرد؛ از جمله در انجام کارهای اساسی زندگی مانند پیدا کردن منزل و افتتاح حساب بانکی. دوستان ایرانی دیگر نیز بسیار صمیمی و خوش‌برخورد بودند و همین رفتار دوستانه، انگیزه‌ام را برای کار بیشتر و تلاش روزافزون دوچندان می‌کرد.
پژوهش ما به‌سرعت آغاز شد. جلسات گروهی، بحث‌های علمی با استاد، راهنمایی دانشجویان دیگر و بازدیدهای علمی بخشی از فعالیت‌های روزمره‌ای بودند که در مدت کوتاهی به آن‌ها عادت کردم. در کنار پژوهش شخصی خودم، تلاش می‌کردم به استاد نیز در پیشبرد امور دانشگاهی کمک کنم؛ به‌عنوان مثال، در پروژه‌های پژوهشی و پایان‌نامه‌های دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری حضور داشتم و در کنار استاد به رفع اشکال و همفکری با آنان می‌پرداختم. پایان‌نامه‌ها و مقالات دانشجویان را بررسی می‌کردم تا اطمینان حاصل کنم که بهترین کیفیت ممکن ارائه می‌شود. همچنین در تدریس دروس دانشگاهی به دکتر دِنگ کمک می‌کردم و گاهی برخی جلسات را به جای ایشان برگزار می‌کردم و به دانشجویان تدریس می‌دادم.
گرچه دوری از خانواده و سبک زندگی متفاوت در کانادا به زمان نیاز داشت تا بتوانم به آن عادت کنم و خو بگیرم، اما در مجموع تجربه‌ای مثبت بود و از مدتی که در لیکهد گذراندم، رضایت کامل دارم.

زندگی در کانادا

منزلی که برای زندگی انتخاب کرده بودم، دو طبقه داشت. من در طبقه اول زندگی می‌کردم و در طبقه بالا دو نفر از کشورهای ازبکستان و بنگلادش اقامت داشتند. دوست ازبکستانی‌ام، مُسبِک، مسلمان بود و چندی نگذشت که رابطه‌ای دوستانه و صمیمی با هم پیدا کردیم. گاهی با هم بیرون می‌رفتیم، خرید می‌کردیم و از مناطق دیدنی شهر بازدید می‌کردیم. در ماه رمضان، وقتی در کانادا بودیم، در تهیه سفره افطار، شام و سحری به یکدیگر کمک می‌کردیم و محیط جذابی در خانه ساخته بودیم. مُسبِک دانشجوی رشته کامپیوتر در دانشگاه لیکهد بود. یک روز، لپ‌تاپ من خراب شد و فشار کاری زیادی بر من وارد شد. خوشبختانه مُسبِک کنارم بود و کمک کرد تا لپ‌تاپم تعمیر شود و دوباره راه‌اندازی شد. این تجربه نشان داد که زندگی در کنار هم‌دانشگاهی‌ها، هم‌اتاقی‌ها یا هم‌کشوری‌ها در غربت می‌تواند بسیار مفید و کمک حال باشد.
شهر Thunder Bay از نظر مناظر طبیعی بسیار جذاب بود. در این شهر یک دریاچه بزرگ به نام Superior Lake قرار دارد که از بزرگ‌ترین دریاچه‌های آب شیرین دنیا محسوب می‌شود. می‌شد به‌صورت پیاده از منزل به دریاچه رفت. همراه مسبِک، چند بار آخر هفته‌ها به این دریاچه می‌رفتیم و بعد از ظهرمان را آنجا می‌گذراندیم. همچنین آبشارهای زیبایی در اطراف Thunder Bay وجود داشت که مناظر طبیعی بی‌نظیری خلق می‌کردند. یکی از این آبشارها به نام Kakabeka Falls، محلی بسیار جالب و جذاب برای تفریح روزانه بود. چند بار با دوستان ایرانی دیگر هم سری به این آبشارها زدیم و خاطرات خوشی در ذهن من به جا گذاشت.
در کل، Thunder Bay شهری آرام با طبیعتی زیبا و محیطی مناسب برای تحصیل بود. البته هوای سرد منطقه، پوشیده بودن از برف در بیشتر روزهای سال و کمبود زیرساخت‌های اداری و درمانی از چالش‌های زندگی در آنجا محسوب می‌شد، اما در مجموع تجربه‌ای خاطره‌انگیز و مثبت برای من بود.

چالش های زندگی در کانادا

بالاخره، به‌عنوان یک مهاجر، زندگی در کشوری مانند کانادا با چالش‌های زیادی همراه بود. با این حال، به نظر من سه چالش اصلی برای زندگی در این کشور وجود دارد که در ادامه به‌صورت عنوان وار ذکر می‌کنم:
۱- دوری از خانواده: فاصله زیاد کانادا با ایران باعث می‌شود رفت‌وآمد به کشور سخت و پرهزینه باشد. در نتیجه، مدت زمان زیادی نمی‌توان خانواده خود را در ایران دید. این موضوع دلتنگی و سختی زندگی در غربت را دوچندان می‌کند.
​​​​​​​۲- کارهای اداری و اقامتی: فرآیند زندگی و اقامت در کانادا پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. جزئیات مربوط به بیمه، مالیات، مجوز کار، دریافت اقامت دائم (PR) و غیره، بخش زیادی از دغدغه‌های مهاجران را تشکیل می‌دهد. زمان نسبتاً زیادی لازم است تا با این همه قوانین و جزئیات آشنا شد و این موضوع، تنش و فشار زیادی را به مهاجران، به‌ویژه در سال‌های ابتدایی مهاجرت، وارد می‌کند.
​​​​​​​۳- موضوع درآمد و شغل: موقعیت‌های کاری و شغلی در کانادا در سال‌های اخیر دستخوش تغییرات زیادی شده‌اند. متأسفانه پیدا کردن شغل و کسب درآمد نسبت به گذشته بسیار دشوارتر شده است و دستیابی به یک شغل با ثبات و درآمد مناسب ساده نیست. موقعیت‌های موجود اغلب دارای اولویت‌هایی مانند داشتن PR (اقامت دائم)، داشتن P.Eng (مدرک نظام مهندسی) و غیره هستند، که شرایط را برای تازه‌واردان دشوارتر می‌کند. به همین دلیل، بخش زیادی از استرس و دغدغه‌های زندگی در کانادا به پیدا کردن شغل و کسب درآمد پایدار مربوط می‌شود و انرژی زیادی از فرد می‌گیرد.

در مجموع، از تجربه اقامتم در کانادا بسیار راضی هستم. این تجربه برای من ارزشمند و گرانقدر بود. اکنون، با گذشت مدت‌ها از آن دوره، هنوز رابطه‌ای خوب و پایدار با همکاران و استاد میزبانم در دانشگاه لیکهد دارم و این ارتباط‌ها بخشی مهم از شبکه حرفه‌ای و علمی من را تشکیل می‌دهند.

خاطره ای که می ماند

سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش