تصمیم به بازگشت از چین​​​​​​​

نزدیک به هشت سال از زندگی من در چین می‌گذشت؛ سال‌هایی پر از تجربه، تلاش و دستاورد. در این مدت در دانشگاه تونگجی شانگهای، که از معتبرترین و پیشرفته‌ترین دانشگاه‌های دنیا بود، مشغول به فعالیت علمی و پژوهشی بودم. دانشگاهی که در آن توانستم به خوبی پیشرفت کنم، مقالات ارزشمندی منتشر کنم و در کنار اساتید و پژوهشگران برجسته، دوستان و همکارانی توانمند پیدا کنم. اما در پسِ تمام این موفقیت‌ها، پرسشی در ذهنم سنگینی می‌کرد: آیا ماندن در این مسیر برای من بهترین انتخاب است؟ آیا نباید به فکر بازگشت و خدمت در سرزمین خودم باشم؟ شاید اگر می‌ماندم، افق‌های علمی روشنی در انتظارم بود، اما دلایل دیگری مرا به سوی وطن می‌کشاند.​​​​​​​
مهم‌ترین دلیل، خانواده‌ای بود که سال‌ها دور از آنها زندگی کرده بودم و دلتنگی برای بودن در کنارشان، هر روز در دلم پررنگ‌تر می‌شد. دلیل دیگر، اشتیاق به مشارکت در پیشرفت و آبادانی کشورم بود؛ اینکه بتوانم دانشی را که در این سال‌ها اندوخته‌ام، در خدمت جوانان و دانشگاه‌های ایران قرار دهم. و در کنار اینها، فرصتی ارزشمند نیز فراهم شده بود: از طریق بنیاد ملی نخبگان، پذیرش پسادکتری از دانشگاه صنعتی شریف و همکاری با استاد فرهیخته و محبوبم، دکتر مجتبی محصولی. اندیشه آغاز پژوهش‌های تازه در کنار ایشان، انگیزه‌ای جدی بود که قلبم را آرام می‌کرد و تصمیمم را استوارتر می‌ساخت.
​​​​​​​سرانجام پس از کش‌وقوس‌های فراوان، دل را به دریا زدم و تصمیم نهایی‌ام را گرفتم. بلیت بازگشت به ایران را خریدم، وسایلی را که در طول سال‌های اقامتم در چین گرد آورده بودم، به دوستان ایرانی تازه‌وارد بخشیدم و دل به مسیر تازه‌ای سپردم. همه چیز را به خدا واگذار کردم و از او خواستم مرا در این راه یاری دهد.
«وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُه»
​​​​​​​

پژوهش من در دانشگاه صنعتی شریف​​​​​​​

پس از بازگشت به ایران، چند روزی را در منزل گذراندم تا خستگی راه طولانی و سال‌های پرکار در چین از تنم بیرون برود. سپس طبق برنامه‌ای که از پیش داشتم، راهی تهران شدم تا مراحل ثبت‌نام و شروع فعالیت پژوهشی‌ام را در دانشگاه صنعتی شریف پیگیری کنم.
​​​​​​​پیش‌تر در دوران اقامتم در چین، با کارهای علمی دکتر مجتبی محصولی آشنا شده بودم. دوره‌های ایشان را در وب‌سایت «مکتبخونه» دیده بودم و تا حدی مسیر کاری و پژوهشی‌شان را دنبال کرده بودم. آنچه برایم جالب و دلگرم‌کننده بود، شباهت‌های زندگی علمی ایشان با مسیر من بود: همانند من، چندین سال از عمر خود را صرف انجام پروژه دکتری در خارج از کشور کرده بودند و سپس تصمیم گرفته بودند به ایران بازگردند و فعالیت علمی خود را در اینجا ادامه دهند. این اشتراک تجربه‌ها باعث می‌شد نوعی احساس نزدیکی و درک متقابل نسبت به ایشان در وجودم شکل بگیرد. علاوه بر این، همیشه برای دکتر محصولی احترام خاصی قائل بودم و در ذهنم ایشان را نه‌تنها به‌عنوان یک استاد برجسته، بلکه به‌عنوان همکاری ارزشمند و همیشگی تصور می‌کردم.
وقتی به دانشگاه شریف رسیدم، یکی از نکاتی که توجهم را جلب کرد، شفافیت و نظم حاکم بر روندهای آموزشی و پژوهشی بود. همه‌چیز روشن و مشخص بود: کجا باید ثبت‌نام انجام شود، کجا قراردادها امضا شوند، و در چه بخشی مسائل مالی پیگیری گردد. به همین دلیل، مراحل اداری چندان طولانی نشد و در مدت کوتاهی کارهایم به سرانجام رسید.
پس از تکمیل این امور، با دکتر محصولی تماس گرفتم و ایشان را در «مرکز تاب‌آوری» دانشگاه ملاقات کردم. برخورد گرم و صمیمانه ایشان، همراه با معرفی من به دیگر دانشجویان، روحیه و انگیزه مضاعفی به من بخشید. هنوز در دل، اندکی دودلی بابت ترک چین و فرصت‌های آن داشتم، اما رفتار انسانی و حرفه‌ای ایشان باعث شد دلم قرص‌تر شود و به درستی مسیرم ایمان بیشتری بیاورم.
​​​​​​​چیزی نگذشت که در گفتگوهای مشترکمان، موضوع پژوهشی جذابی تعریف کردیم و من کار را آغاز کردم. برای اقامت، در تهران یک اتاق موقت اجاره کردم و هم‌زمان از طریق دانشگاه برای دریافت خوابگاه اقدام نمودم. تصمیم داشتم فعالیت علمی‌ام را کاملاً در فضای دانشگاه متمرکز کنم و با تمام توان پیش ببرم. اما درست در همان روزهایی که همه‌چیز در حال شکل‌گیری و سامان گرفتن بود، شیوع ویروس کرونا در ایران آغاز شد و معادلات زندگی و پژوهش را به‌طور ناخواسته تغییر داد.

داستان من در دوران کرونا​​​​​​​

با آغاز همه‌گیری کرونا، هر روز بر تعداد مبتلایان در کشور، به‌ویژه در تهران، افزوده می‌شد. در ابتدا امیدوار بودم اوضاع زودتر کنترل شود و زندگی به روال عادی بازگردد، اما شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که ادامه ماندن در تهران برای من شدنی نبود. دانشگاه‌ها یکی پس از دیگری تعطیل شدند و فعالیت‌های حضوری متوقف گردید. به همین دلیل، تصمیم گرفتم تهران را ترک کنم و به خرم‌آباد، منزل پدری‌ام، بازگردم.
​​​​​​​روزهایم در خانه می‌گذشت؛ ساعت‌های طولانی پشت رایانه می‌نشستم و سعی می‌کردم کارهای پژوهشی‌ام را به هر شکل ادامه دهم. در دل دعا می‌کردم که این مشکل جهانی ظرف چند ماه برطرف شود تا دوباره بتوانم حضوری در دانشگاه شریف حاضر شوم و پژوهش‌هایم را در فضای علمی و پرانرژی دانشگاه پیش ببرم. اما واقعیت چیز دیگری بود: ماه‌ها یکی پس از دیگری سپری شد، و محدودیت‌های کرونایی نه‌تنها کوتاه نشد بلکه گاه شدیدتر هم می‌شد. از دل چند ماه، یک سال گذشت و بعد یک سال دیگر... و این وضعیت طولانی و طاقت‌فرسا ادامه یافت.
حقیقتاً آن دوران برای من سخت و فرساینده بود. از استاد و محیط دانشگاه، که همیشه برایم منبع انگیزه و الهام بود، فاصله گرفته بودم و ناچار بودم تمام کارها را در خانه شخصی‌ام پیش ببرم. جلسات آنلاین و گفتگوهای اینترنتی جای دیدارهای حضوری را گرفته بود و به بخشی از زندگی روزمره‌ام تبدیل شده بود. ارتباطم با دکتر محصولی، استاد راهنمای عزیزم، همچنان برقرار بود و همکاری با دوستان و همکاران چینی‌ام نیز ادامه داشت. پژوهش را هیچ‌گاه متوقف نکردم و تا حد توان پیش بردم. با این حال، چیزی کم بود. آنچه از آمدن به ایران در ذهن داشتم ــ یعنی ایجاد شبکه‌های همکاری، گسترش ارتباطات علمی، و جست‌وجوی فرصت‌های شغلی پایدار در کنار پژوهش حضوری در دانشگاه شریف ــ تقریباً همگی به حاشیه رفتند. کرونا عملاً فرصت شبکه‌سازی و ساختن آینده شغلی‌ام در ایران را گرفت.
​​​​​​​وقتی دوران سخت کرونا به پایان رسید، پژوهش من در دانشگاه شریف هم تقریباً به سرانجام رسیده بود. فارغ‌التحصیل شدم و مقالات و دستاوردهای پژوهشی‌ام غنی‌تر شده بودند؛ اما در عوض شغلی که موقت بود، به پایان رسید و چشم‌اندازی برای ادامه راه در پیش رو نمانده بود. ماندم من و کارنامه‌ای از تلاش و تحقیق، و پرسشی بزرگ درباره گام بعدی زندگی‌ام.

ادامه کار من در ایران چگونه شد؟​​​​​​​

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، در می‌یابم که دوران پس از کرونا آغازگر مرحله‌ای پرچالش در زندگی من بود. احساس می‌کردم فرصت‌های ارزشمندی را که می‌توانستم در چین داشته باشم از دست داده‌ام، و حالا باید بدون تکیه بر موقعیت کاری مشخص، دوباره از نقطه صفر شروع کنم. در آن روزها تنها راه، توکل به خدا و تلاش مضاعف بود. با خود عهد بستم که از نو بسازم و قدم‌های تازه‌ای بردارم. در همین مسیر چند اقدام مهم انجام دادم:
 - وب‌سایت شخصی‌ام را راه‌اندازی و سامان‌دهی کردم؛ همان وبسایتی که اکنون شما این نوشته‌ها را در آن مطالعه می‌کنید.
 - تدریس آنلاین را آغاز کردم و در این راه با دانشجویان مستعد و ارزشمندی آشنا شدم که همکاری با آنان برایم بسیار دلگرم‌کننده بود.
 - از طریق وزارت علوم برای ورود به هیئت علمی دانشگاه‌های ایران اقدام کردم.
 - با کمک همکاران چینی‌ام ــ که پیش‌تر می‌شناختم و در قالب شرکت‌های مهندسی در ایران فعالیت داشتند ــ ارتباطم را با پروژه‌های صنعتی و فضای اجرایی کشور تقویت کردم.
این‌گونه بود که ماراتن من آغاز شد: از یک سو تلاش برای حضور در صنعت، و از سوی دیگر پیگیری مسیر جذب هیئت علمی و جایگاه دانشگاهی در ایران.
​​​​​​​اما روند جذب هیئت علمی در ایران، حقیقتاً فرآیندی طولانی، زمان‌بر و رقابتی است. ابتدا تنها دانشگاه‌های بزرگ کشور مانند صنعتی شریف و شهید بهشتی را انتخاب کردم. در چند نوبت به مصاحبه دعوت شدم و حتی به مرحله انتخاب اولیه رسیدم، اما در نهایت نامم به فهرست نهایی راه پیدا نکرد و انتخاب نشدم. این ناکامی‌ها برایم بسیار خسته‌کننده و فرساینده بود. پس از آن تصمیم گرفتم دانشگاه‌های کوچک‌تر را هم در نظر بگیرم. با خود گفتم: «اگر قرار است کار علمی و آکادمیک انجام شود، در دانشگاه‌های کوچک هم می‌توان مسیر مفیدی ساخت.»
در همان دوره بعدی، دانشگاه آیت‌الله بروجردی (ره) را انتخاب کردم؛ دانشگاهی در استان لرستان، زادگاه خودم. به مصاحبه رفتم، تلاش کردم و خدا را شکر بازخورد بسیار مثبتی از سوی هیئت جذب و مسئولان دانشگاه دریافت نمودم. البته می‌دانستم که از زمان مصاحبه تا اعلام نتیجه نهایی و آغاز به کار، ممکن است نزدیک به دو سال طول بکشد.
​​​​​​​در این فاصله، با همکاری دوستان چینی‌ام وارد صنعت شدم. به کرمان رفتم و در معدن مس سرچشمه ــ بزرگ‌ترین معدن مس ایران ــ به عنوان نماینده یک شرکت چینی مستقر در آنجا فعالیت خود را آغاز کردم. این تجربه برای من فوق‌العاده ارزشمند بود؛ چرا که علاوه بر آشنایی با مسائل فنی و مدیریتی صنعت معدن، درس‌های بزرگ و عملی فراوانی نیز برایم به همراه داشت. نزدیک به یک سال و نیم در این حوزه با همکاران چینی کار کردم و به تجربیات اجرایی و صنعتی‌ام افزودم.
​​​​​​​پس از آن، با دعوت یکی از اساتید چینی که در کانادا مشغول فعالیت بودند، فرصتی فراهم شد تا برای مدتی به کانادا بروم و فعالیت‌های علمی و پژوهشی‌ام را در آنجا ادامه دهم. این تغییر مسیر سبب شد با دوستان چینی‌ام در ایران خداحافظی کنم و رهسپار کانادا شوم.
در همین زمان، پروسه جذب هیئت علمی در ایران همچنان ــ با همان کندی و پیچیدگی همیشگی‌اش ــ در جریان بود و نتیجه نهایی هنوز اعلام نشده بود.

سبد خرید

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش